همهی رابطهها پستی و بلندیهایی دارند؛ گاهی شادید و گاهی به شدت احساس بدبختی میکنید. هر دو وضعیت کاملا طبیعیاند. اما اگر به جایی رسیدید که احساس کردید واقعا از شوهرتان متنفرید پس باید مکث کنید.
نفرت یک حس بسیار قویست و وجود آن در رابطهی زناشویی کاملا نادرست است. من مراجعه کنندههایی داشتهام که ادعا میکردند از همسر خود نفرت دارند.
حالا اگر نسبت به کسی که به او قول دادهاید در هر شرایطی از زندگی دوستش داشته باشید، احساس نفرت میکنید چه باید بکنید؟ در این مورد با چهار درمانگر گفتگو کردیم.
روی چیزهایی که دوست دارید تمرکز کنید
معمولا آدمها به جای اینکه در مورد احساس ناراحتی و نارضایتی خود در موقعیتی حرف بزنند، از کلمهی «متنفرم» به عنوان یک ابراز احساسات کلی استفاده میکنند. این جملهای است که اغلب از سر خستگی و فرسودگی به زبان میآید یا به عنوان راهی برای بزرگنمایی کردن شرایط. شاید هم عدهای واقعا منظورشان نفرت باشد و قصدشان جدایی، اما به هر حال کلمهی «متنفرم» کلمهای واپس گرایانه است.
روی چیزهایی تمرکز کنید که در وجود همسرتان دوست دارید. هیچ چیزی تماما خوب یا تماما بد نیست. در نظر گرفتن نقاط قوت همسرتان و ویژگیهای مثبت او به شما اجازه میدهد موقعیتتان را دوباره ارزیابی کنید و همه چیز را سیاه و سفید نبینید. اگر کفهی خوبیهای او سنگینتر بود، خیلی کمتر احساس بد و منفی خواهید داشت.
سهم خودتان در شرایط پیش آمده را پیدا کنید
احساس خشم و نفرت معمولا زمانی برانگیخته میشود که اختلالی در رابطه پیش میآید؛ نه تنها بین شما و همسرتان بلکه بین شما و خودتان! قبل از اینکه انگشت اتهام را به سوی همسرتان بگیرید، یک خود ارزیابی انجام دهید. آیا در مورد مشکلی که پیش آمده با همسرتان حرف زدهاید؟ آیا در شرایط پیش آمده کاملا بیتقصیرید؟ این سوالها به این معنی نیستند که مشکل خود شما هستید، بلکه قصد ما این است که به یک نگرش تازهتر و دقیقتر برسید. ارزیابی خودتان کمکتان میکند به این برسید که اصلا ممکن است احساس ناراحتی و نارضایتیتان را به گوش همسرتان نرسانده باشید و او نداند در دل شما چه میگذرد و همین سکوت شما باعث شدت گرفتن حس اندوه و خشمتان شده باشد.
اما اگر بعد از بررسی خودتان متوجه شدید ابراز نفرتتان بیهوده نبوده پس حالا وقت آن است که با همسرتان وارد گفتگوهای جدیتری شوید. اگر علی رغم تمام تلاشهای شما او هیچ حرکتی برای بهبود شرایط نمیکند پس علامت این است که تصمیمی به تغییر رفتارش ندارد و بهتر است شما فکر جدیتری بکنید که تصمیم به طلاق میتواند یکی از راه حلها باشد.
ببینید واقعا چه اتفاقی افتاده
گاهی آنقدر حس نفرت و بدبینی جلوی چشمانمان را میگیرد که به سختی میتوانیم واقعا اتفاقی که در حال روی دادن است را ببینیم و پرده از آن برداریم. اگر دیدید احساسی که به همسرتان دارید خشم است پس باید بتوانید بفهمید این خشم از کجا ناشی میشود تا بتوانید قدم بعدی را بردارید.
بسیار نادر است که نفرت بدون علت خاصی سربرآورد و پیدا کردن منشاء این حس، اولین قدم برای تعیین اقدام بعدیست. تا علت خشم و نفرت خود را ندانید چگونه میتوانید برای رابطهتان کاری بکنید؟
برای بروز سایر احساساتتان هم تلاش کنید
بسیار بسیار کم پیش میآید که احساس کسی فقط نفرت باشد، بنابراین خیلی مهم است که ببینید علاوه بر خشم، چه احساس دیگری در درونتان جولان میدهد.
چیزی که تجربه ثابت کرده این است که پشت نفرت، خشم است و پشت خشم، رنجش. رنجش و دل آزردگی هم معمولا با اندوه و ناامیدی همراه است. پس کاری که باید بکنید این است که مرحله به مرحله به عقب برگردید و ببینید نفرت شما از کجا شروع شده.
زنان یاد گرفتهاند که احساس نفرت یا خشم نکنند بنابراین تجربهی این احساسات در واقع میتواند اولین علامتی باشد که به آنها نشان میدهد مشکلی وجود دارد و باید راه حلی برایش پیدا کنند. زنها اینطور تربیت شدهاند که راضی و شاد باشند و این باعث میشود خیلی وقتها احساس واقعی درون خود را سرکوب کنند.
هرگز احساسات واقعی خود را پنهان نکنید اما اجازه هم ندهید شما را ذره ذره بجوند و نابود کنند. احساس تنفر زمانی ترسناک است که نتوانید علت بوجود آمدن آن را پیدا کنید. با خودتان روراست باشید و با درایت و تیزبینی و البته واقع بینی، ریشهی احساستان را بیابید.
بسیاری از افراد بر این باورند بعد از ازدواج و به مرور زمان عشق زوج ها نسبت به یکدیگر کمتر می شود و در واقع عادت جای عشق و دوست داشتن روزهای اول را می گیرد اما زوج های زیادی را می بینیم که همانند روز های اول ازدواج و گاهی بیشتر به یکدیگر علاقه دارند...
حتما از خود می پرسید چگونه ؟ برای پاسخ به این سوال گفت وگوی ما را با دکتر حسین اسدی، روان شناس و مشاور خانواده بخوانید.
▪ آقای دکتر! چرا ازدواج بعضی از زوج ها تا سال های سال پایدار است اما زندگی مشترک برخی زوج ها خیلی دوام نمی آورد؟
این موضوع به ملاک های ازدواج افراد برمی گردد؛ اینکه فرد چه ملاک هایی برای ازدواج دارد و هنگام انتخاب همسر چقدر به این ملاک ها توجه می کند. معمولا ازدواج هایی که برپایه منطق انجام می شود و نه احساسات محض، ماندگار است و زن و شوهر به دلیل تناسب هایی که با هم دارند، خیلی خوب با هم کنار می آیند و روابط عاشقانه آنها با گذشت و درک متقابل، پایدار باقی می ماند. در مقابل، ازدواج هایی که بر اساس ملاک های ظاهری و احساسات صورت می گیرد، با گذشت زمان دستخوش تغییرات زیادی می شود زیرا وقتی زن و شوهر زیر یک سقف می روند، تفاوت ها و تضادها خود را نشان می دهد و تحت تاثیر جر و بحث ها و اختلافات، عشق و دوست داشتن به نفرت تبدیل می شود. چنین ازدواجی پایدار نخواهد بود، هر چند که در ابتدا با عشق و دوست داشتن آغاز شده باشد.
▪ بسیاری بر این باورند باز کردن چشم و گوش قبل از ازدواج و بستن آنها بعد از ازدواج رمز یک ازدواج پایدار است. همین طور است؟
این نکته ای است که معمولا بزرگ ترها به کوچک ترها گوشزد می کنند. قبل از ازدواج باید با چشم و گوش باز طرف مقابل را بسنجیم و انتخاب کنیم اما بعد از ازدواج برای داشتن یک زندگی شیرین لازم است کمی گذشت داشته باشیم، بسیاری از اشتباه ها و خطاهای نه چندان با اهمیت طرف مقابل را نادیده بگیریم و چشم و گوشمان را روی بعضی از رفتارهای نادرست همسرمان ببندیم. مطمئن باشید به مرور زمان می توانید این اشتباه های همسرتان را با منطق مدیریت کنید و همه مسایل آنقدر حیاتی نیستند که بنیان زندگی را بلرزانند. حتی باید از ابتدا یاد بگیریم که مسایل زندگی مان فقط به ما ربط دارد و هیچ یک از اعضای خانواده یا دوستانمان را نباید درگیر مشکلات شخصی زندگی کنیم زیرا این افراد نمی توانند بدون جانبداری عاطفی به مساله نگاه کنند و چه بسا ناخواسته به این اختلاف دامن بزنند.
▪ یعنی برای داشتن یک زندگی پایدار بعد از ازدواج، باید درمورد اختلافات با دیگران صحبت نکنیم؟
ابتدای زندگی که هنوز با اخلاق همدیگر آشنا نیستید ، ممکن است سوءتفاهم های بسیاری پیش آید. از ابتدا باید مدیریت بحران و چگونگی حل مشکل را یاد بگیریم و با بروز کوچک ترین مشکل و اختلافی به خانواده و دوستان
گله و شکایت نکنیم تا ذهنیت آنها نسبت به همسرمان خراب نشود. البته داشتن روابط متقابل با خانواده و دوستان از عوامل موثر در یک ازدواج پایدار است و برای حل بعضی از مشکلات می توان از راهنمایی ها و مشورت آنها بهره برد اما از قدیم گفته اند، وقتی گره ای با دست بازشدنی است چرا باید از دندان کمک بگیریم؟
▪ به اهمیت روابط خانوادگی اشاره کردید. همیشه پدرها و مادرها می گویند شما با یک نفر ازدواج نمی کنید بلکه با یک خانواده ازدواج می کنید. در این باره بیشتر توضیح می دهید؟
شخصیت هر انسانی در خانواده اش پایه ریزی می شود و اگر به این موضوع توجه کنید، درمی یابید ازدواج با کسی که از نظر خانوادگی با شما تفاوت دارد، کار سختی است. بعضی اوقات تفاوت ها آنقدر جدی و تاثیرگذارند که نمی توان از آنها چشم پوشی کرد. باور های مذهبی، خانوادگی، اجتماعی و ... از جمله تفاوت های جدی و عمیقی است که نقش مهمی در زندگی ایفا می کند. تصور کنید در خانواده ای بزرگ شده اید که رفت و آمدهای خانوادگی و دوستانه نقش مهمی در آن دارد اما فرد مورد علاقه شما در خانواده ای بزرگ شده است که با رفت وآمد و میهمانی میانه خوبی ندارد. چگونه می خواهید این دو ویژگی را با هم سازگار کنید؟ این از جمله مواردی است که اگر با تدبیر با آن برخورد شود، می تواند به نقطه قوت بدل شود. توجه به شباهت های خانوادگی، احترام به فرد مقابل و خانواده او و پرهیز از حساسیت های بی مورد می تواند به دوام زندگی مشترک کمک کند. حتی برای داشتن یک ازدواج پایدار باید سعی کنید با خانواده شریک زندگی تان دوست باشید.
▪ بیشتر توضیح می دهید؟
این روزها ماجرای دعواهای مادر شوهر و خواهرشوهر با عروس و همچنین اختلاف داماد و مادرزن چندان مطرح نیست. در آغاز زندگی به این مساله توجه کنید که برای هر انسانی بی شمار دوست و همسر وجود دارد؛ از دست دادن یک شریک و یک دوست فاجعه است اما از دست دادن پدر، مادر و خواهر و برادر فاجعه ای جبران ناپذیر. اگر همسر شما به راحتی بتواند برای جلب رضایت شما، پدر و مادر خود را کنار بگذارد به او اطمینان نکنید زیرا وقتی گوهر های یگانه ای چون پدر و مادر فراموش شوند، در آینده نیز برای شما جایگزین های متعددی پیدا می شود و به دست فراموشی سپرده خواهید شد، بنابراین برای داشتن ازدواجی پایدار باید جایگاه خود را بشناسید و با خانواده همسرتان روابط دوستانه ای داشته باشید. البته این تلاش باید دوجانبه باشد و به تدریج درمی یابید که با رعایت اصل اولیه نزدیکی و تشابه فرهنگی خانواده ها، چقدر این روابط صمیمانه به اتحاد و همبستگی دو خانواده و زندگی مشترک شما، کمک می کند.
▪ گاهی دعواهای زن و شوهر از یک اختلاف جزیی شروع می شود که با آرامش و کمی منطق حل شدنی است اما نمی توانند خشم و عصبانیت خود را کنترل کنند و اختلاف شدت می گیرد. زوج هایی که ازدواج پایداری دارند، در چنین شرایطی چه می کنند؟
این زوج ها در طول زندگی مشترک بیش ازپیش با خصوصیات اخلاقی هم آشنا شده اند و هنگامی که در زندگی به بحران می رسند، از مدیریت بحران استفاده می کنند. یعنی اگر عصبانی هستند، از هم فاصله می گیرند و در تنهایی و به دور از عصبانیت ابعاد مشکل را بررسی می کنند و هنگامی که هر دو به آرامش رسیدند، درباره مشکل ایجاد شده حرف می زنند، با درک متقابل و به روشی منطقی بحث می کنند و به نتیجه مشترک می رسند.
▪ به زوج هایی که می خواهند زندگی پایداری داشته باشند چه توصیه ای دارید؟
یکی از قوانین طلایی زندگی مشترک، با هم رشد کردن است . برای داشتن یک زندگی پایدار و موفق همیشه مشوق همسر خود باشید و مسایل مختلف و مورد علاقه خود را بیاموزید. به همسرتان کمک کنید تا این فرآیند را طی کند. بسیار دیده شده که یکی از طرفین مدارج ترقی را طی می کند و همسر در طول این سال ها کمک حال و مشوق اوست ولی در پایان فاصله زیادی بین دو طرف به وجود می آید که گاهی ادامه زندگی مشترک را سخت و گاهی ناممکن می کند بنابراین بهتر این است در کنار رشد فردی، رشد مشترک هم داشته باشیم تا بهتر و بیشتر یکدیگر را درک کنیم و مشاور و همراه خوبی برای یکدیگر باشیم. در عین حال، همسرتان را برای هر تلاش مثبتی، تشویق کنید.
همواره قدردان او باشید و هیچ وقت موفقیت های دیگران را به رخش نکشید. ظرفیت، توانایی ها و اعتقادات انسان ها متفاوت است، چه بسا افرادی که پایبند اصول اخلاقی و قوانین اجتماعی نباشند و یک شبه ره صدساله بروند و همسر شما نتواند چنین کاری کند. از داشتن همسری درستکار به خود ببالید و هر تلاش او را برای بهبود زندگی، ارج بنهید و تحسینش کنید. هر چند وقت یکبار هم با خرید هدیه ای حتی کوچک، عشق و وفاداری تان را نسبت به هم مستحکم تر کنید و از لحظات با هم بودن لذت ببرید.
امروزه افسردگی یکی از بیماری های شایع در تمام جوامع و کشورهای دنیا محسوب می شود و بسیاری از زنان و مردان با این اختلال روانپزشکی مواجه هستند. فرد افسرده دیگر چندان نمی تواند از زندگی اش لذت ببرد و دائم در تشویش و اندوه است و همین مسئله موجب می شود اطرافیانش را نیز ناراحت کند.
امروزه اختلال افسردگی در روابط زناشویی نیز تاثیر بدی گذاشته، به طوری که بسیاری از زن و شوهرها دیگر نمی توانند رابطه زناشویی گذشته را با یکدیگر داشته باشند و از بودن کنار یکدیگر لذت ببرند.
با دکتر محمدی کنگرانی، روانپزشک و عضو کمیته انجمن روانپزشکان ایران درباره افسردگی و نقش آن روی رابطه زناشویی همسران گفتگو کرده ایم.
ابتدا بگویید چه تعریفی از افسردگی دارید؟
- افسردگی اختلالی روانپزشکی است که درمان آن زمان زیادی می برد و فرد افسرده نمی تواند از زندگی خود آن طور که باید لذت ببرد و در رابطه زناشویی خود نیز ناتوان عمل خواهد کرد که همین موضوع کیفیت زندگی زناشویی را پایین خواهد آورد. فردی که افسرده است حتی نمی تواند ارتباط میان فردی خوبی با دیگران داشته باشد و ممکن است در کار یا تحصیل خود مشکلاتی نیز پیدا کند. به همین دلیل باید این اختلال را جدی گرفت. من به شخصه خیلی خوشحالم که امسال از طرف وزارت بهداشت سال افسردگی نیز نامگذاری شده است. این نامگذاری نشان از آن دارد که مسئولان ما این اختلال را بیش از گذشته شناخته و به آن اهمیت داده اند.
این اختلال بیشتر بین خانم ها شیوع دارد یا آقایان؟
- نمی توان به طور صددرصد مشخص کرد اما خانم ها با تغییر هورمون های مختلف روبرو هستند. بنابراین بیشتر در معرض این اختلال اند. البته توجه داشته باشید که هم زنان و هم مردان از افسردگی و اضطراب آسیب می بینند اما علائم اختلالات جنسی در مردان و زنان تفاوت های اساسی هم دارد. زن افسرده، ممکن است خود را برای شریک جنسی اش جذاب نداند و مرد افسرده نیز ممکن است فکر کند توانایی مردانگی خود را از دست داده و دیگر نمی تواند همسر ایده آلی باشد. چنین برداشت هایی در کاهش اعتماد به نفس فرد موثر است و به نوعی بر شدت افسردگی می افزاید.
مهم ترین ارگان جنسی افراد کدام است؟
- مغز مهم ترین ارگان جنسی افراد است. به همین دلیل روی لذت بردن فرد از رابطه زناشویی بسیار تاثیر دارد و افراد افسرده نمی توانند لذت زیادی از رابطه زناشویی شان ببرند. آنها افکار خوبی در ذهن ندارند و از این نظر میل جنسی شان کاهش می یابد. اساسا مغز انسان فعالیت های مختلف بدن را از طریق مواد شیمیایی خاصی به نام ناقل های عصبی کنترل می کند. یکی از این ناقل ها «دوپامین» نام دارد که واسطه احساس لذت است؛ مثل لذت از غذا خوردن، لذت از تفریحات و همین طور لذت از فعالیت جنسی. در افسردگی، عملکرد این ناقل عصبی به هم می ریزد و در نتیجه، فعالیت جنسی هم آسیب می بیند. یکی دیگر از هورمون های مغزی «سروتونین» نام دارد که آن هم در فعالیت جنسی و انزال موثر است. افرادی که از داروهای ضد افسردگی استفاده می کنند با اختلالاتی در ترشح سروتونین و اختلال در میل یا فعالیت جنسی روبرو هستند.
آیا داروهای ضد افسردگی باعث کاهش میل جنسی می شوند؟
- یک گروه از داروهای بسیار رایج ضد افسردگی، داروهای مهار کننده اختصاصی بازجذب سروتونین است. این داروها ممکن است سبب کاهش میل جنسی در آقایان و خانم ها شود و انزال را نیز در آقایان به تاخیر بیندازد. البته همه بیماران افسرده دچار چنین عوارضی نمی شوند و بسیاری از آنها با بهبود افسردگی، افزایش میل جنسی را نیز تجربه می کنند.
آیا استرس نیز روی ارتباط جنسی تاثیر می گذارد؟
- استرس و اضطراب جزو اختلالات روانی است که در بروز بسیاری از بیماری ها و مشکلات جسمی و حتی کارکرد جنسی موثر است و باعث آشفتگی در کارکرد جنسی می شود. آشفتگی فکر و اشتغال خاطر با مسائل مختلف سبب می شود فرد رابطه زناشویی مطلوبی نداشته باشد. همچنین اضطراب ممکن است سبب درد لگنی در خانم ها و انزال زودرس یا دیررس در آقایان شود. در مورد خانم ها باید بگویم که زنان افسرده یا مضطرب ممکن است به ارگاسم، یعنی اوج لذت جنسی دست پیدا نکنند یا دچار دردهای لگنی شوند. در مقابل، مردان افسرده و مضطرب نیز دچار تاخیر در انزال می شوند.
آیا درمان های روانپزشکی در این مورد موثر هستند؟
- خیلی ها مایل اند بدانند که برای درمان افسردگی و اضطراب در افرادی که دچار اختلالات جنسی هستند، از چه روش های درمانی می توان کمک گرفت. بی شک مشاوره های روانپزشکی و روانشناسی و دریافت درمان های مناسب دارویی یا غیر دارویی به فرد کمک می کند تا بر استرس و اضطراب خود غلبه کند. حتی برخی مطالعات نشان داده این درمان ها ممکن است به بروز بارداری و رفع اختلالات باروری هم کمک کند. بی شک، مداخلات درمانی بر بهبود شرایط روانی فرد و کیفیت زندگی او اثر مطلوبی خواهد داشت.
آیا افسردگی روی ترشحات حین رابطه زناشویی همسران تاثیر می گذارد؟
- بله، در خانم ها این ترشحات خشک می شود و در آقایان خونرسانی به آلت تناسلی کم خواهد شد و به همین علت رابطه زناشویی بسیار دردناک خواهد بود یا حتی می تواند زمان به ارگاسم رسیدن را طولانی کند و به تاخیر بیندازد.
آرامش پس از رابطه زناشویی و در آغوش کشیدن همسران چقدر اهمیت دارد؟
- خیلی اهمیت دارد چون زن و شوهرها کنار هم می توانند احساس آرامش و امنیت کنند اما در مورد افراد افسرده این طور نیست و فرد افسرده تلاش می کند هر چه زودتر همسر خود را ترک کند که همین موضوع روی روابط فردی همسران با یکدیگر اثر منفی خواهد گذاشت.
چگونه می توان به شریک زندگی افسرده کمک کرد؟
- بهتر است ابتدا به او احساس آرامش بدهید و به او احترام بگذارید و بگویید: «من نمی توانم درک کنم که تو دقیقا چه احساسی داری، ولی تمام تلاشم را می کنم تا متوجه شرایطت بشوم و کمکت کنم.»
اکثر قریب به اتفاق افرادی که دچار افسردگی می شوند علاقه خود را به برقراری رابطه زناشویی از دست می دهند. سعی کنید به همسرتان بقبولانید که این بی میلی به دلیل مسائل شخصی نیست و منحصرا مربوط به بیماری تان است.
ناامید نشوید؛ شاید بعضی روزها احساس کنید که تلاش تان به جایی نمی رسد اما مطمئن باشید که اظهار محبت دائمی بالاخره تاثیر خود را می گذارد و می تواند همسرتان را متوجه ارزش های واقعی شخصی اش بکند. او را متقاعد کنید که به متخصص مراجعه کند و کمک های لازم را از او بگیرد. افسردگی مقوله ای نیست که بتوان یک تنه به جنگ آن رفت.
به یاد داشته باشید بهبود افسردگی درست مثل بهبود عمل جراحی است. از همسرتان به خوبی مراقبت کرده و تا جایی که می توانید عشق و محبت خود را نثارش کنید. البته انتشار نداشته باشید که کارهای تان به سرعت نتیجه بدهد.
زندگی با یک فرد افسرده خیلی سخت است. چه راهکاری برای کسی که در این شرایط قرار گرفته، دارید؟
- بهتر است کسی که در این موقعیت است کمی به خودش و کارهایی که دوست دارد انجام دهد، بپردازد. زندگی با فرد افسرده کمی خسته کننده است، به همین دلیل باید مراقب خودتان باشید. برای خودتان وقت بگذارید و با دوستان تان پارک یا سینما بروید. بیمارانی که دچار افسردگی هستند ترجیح می دهند در خانه بمانند و هیچ کاری انجام ندهند. اگر شما هم بخواهید این کار را انجام دهید ممکن است خودتان نیز دچار مشکل شوید. همیشه به یاد داشته باشید که این دوران نیز سپری خواهد شد و حتما تلاش کنید از متخصص کمک بگیرید تا زودتر به نتیجه دلخواه برسید و از هرگونه روش های غیر علمی دوری کنید.
این روزها ازدواجهایی که تا پیش از این عجیب و غریب و غیرمعقول به حساب میآمدند، تا حدودی عادی شدهاند.
در گذشته امری کاملاً بدیهی بود که مردی جاافتاده با دختری کم سن و سال ازدواج کند اما عکس این، یعنی ازدواج زنانی جا افتاده با پسران بسیار جوانتر هرگز قاعده و عرف مقبول جامعه ما نبوده است. سؤال اینجاست که فاکتور «سن»، چقدر در انتخاب همسر میتواند مؤثر باشد؟ گیریم زن از شوهر بزرگتر باشد، آیا این دلیلی برای یک ازدواج ناموفق است؟ این سبک ازدواجی که این روزها در حال باب شدن است، آیا آمار روزافزون طلاق در جامعه ما را همچنان بالا نگاه خواهد داشت یا برخلاف برداشت ما، آن را پایین خواهد آورد؟
دکتر بهزادی فرد در ابتدا با اشاره به اینکه «لزوما وقتی اجتماع موضوعی را خوب یا بد میداند، دلیل بر حسن یا قبح حقیقی آن نیست»، این پرسش را مطرح میکند که «آیا همه با فاکتور سن و مفهوم واقعی آن آشنا هستیم؟»
سن یک عدد است
سن تنها عدد تقویمی نیست! همین که صحبت اختلاف سن در ازدواج پیش میآید، همه با توجه به تاریخ تولد نظر میدهند که دو نفر برای هم مناسب هستند یا نه؛ در حالی که روان شناسان مفهوم سن را صرفاً همان عددی نمیشناسند که تاریخ تولد ما را یادآور میشود.
دکتربهزادی فرد 4 دیدگاه برای سن تعریف میکند: «سن تقویمی»، «سن نشاط»، «سن رشدعقلی-عاطفی» و «سن فلسفی».
به اعتقاد این روانشناس رشد فلسفی که اغلب افراد بیتفاوت از کنار آن رد میشوند از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. فردی که به سن رشد فلسفی نرسیده باشد در سالهای پس از ازدواج در معرض خطر تعارض قرار دارد تا اندازهای که حتی ممکن است از ازدواج خود کاملاً پشیمان شود. رشدفلسفی را در یک جمله ساده میتوان خلاصه کرد: «فرد باید شناختی از فلسفه زندگی داشته باشد و بداند از زندگی چه میخواهد؟»
دکتربهزادی فرد در تعریف سن نشاط میگوید: سن نشاط، احساسی است که فرد درباره سن خود دارد. مثلاً مردی در 40 سالگی حسی مشابه حس پسری بیست و چند ساله دارد. شرط درست بودن این احساس این است که دیگران هم دقیقاً همین نظر را داشته باشند، در زمینه سن عاطفی-عقلانی هم زمانی میتوانیم فردی را بالغ بدانیم که وابستگی بیمارگونه و شدید به خانواده نداشته و حل مسأله را بلد باشد مثلاً هنگامی که مشکل اقتصادی به وجود آمد دنبال راه درآمد دیگری باشد و بتواند در هر زمینهای در برخورد با مسائل مختلف به جای بحث و دعوا و روشهای کودکانه، روش مذاکره را در پیش بگیرد.
علیرغم اینکه نمیتوان سن تقویمی را در زمینه ازدواج ملاک قرار دارد ولی این روانشناس پیشنهاد میکند که پسران در سنین بین 20 تا 30 زندگیشان بهتر است برای ازدواج حدود 3 تا 7 سال بزرگتر از طرف مقابلشان باشند. اما در سنین 30 تا 40 سالگی اصلاً اهمیتی ندارد که مرد از زن بزرگتر باشد(حتی میتواند برعکس هم باشد و مرد از زن کوچکتر باشد). جالب است بدانید که بر اساس آمارهای قوه قضائیه تعداد طلاق در این نوع ازدواج که زن بزرگتر از مرد بوده، اتفاقاً پایینتر است. پژوهشها در این حوزه نشان میدهد، چنانچه در این دهه دختر تا حدود 5 سال بزرگتر باشد، منعی برای ازدواج وجود ندارد. البته به شرط اینکه قاعده سن نشاط و رشد عاطفی عقلانی رعایت شده باشد.
دکتربهزادی فرد دهه 40 را دههای میداند که در آن اختلاف سنی در کل اهمیت ندارد، زیرا در این دهه آنچه اهمیت بالایی دارد، پختگی است. به عبارت دیگر، در این دهه، فرد از لحاظ اجتماعی، روانی و رفتاری عملکرد متناسبی دارد و هر تصمیمی که بگیرد بدون در نظر گرفتن جنسیت قابل درک است.
دنیای مطلوب
همه دوست دارند ازدواجشان پایدار بماند و زندگی شادی داشته باشند. از این رو، اگر میخواهید ازدواج موفقی داشته باشید صرفاً به موضوع سن فکر نکنید.
دکتربهزادی فرد معتقد است: بخش زیادی از پیش آگاهی یک ازدواج خوب به هماهنگی دنیای مطلوب باز میگردد، مفهوم دنیای مطلوب خیلی ساده است اما با وجود این سادگی نباید از کنار آن راحت بگذریم.
این روانشناس ما را با چند فاکتور معمولی آشنا میکند که فرد با هماهنگی در آنها میتوانند به دنیای مطلوب خود نزدیک شوند.
او میگوید: سبک موسیقی که زن و مرد گوش میدهند، سبک فیلمهایی که میبینند، نوع تفریحاتی که میپسندند، اهمیت بسیاری دارد. اینکه هر دو طرف مسافرت را دوست داشته باشند یا مثلاً هر دو کوهنوردی را دوست داشته باشند یا به رفتن به سینما و تئاتر و کنسرت علاقه داشته باشند یا نه، مهم است. نوع غذاهای مطلوب دونفر، هماهنگی رفت و آمد کردن با دوستان یا فامیل و... همه اینها شاخصهایی هستند که با آگاهی از آنها قبل از ازدواج میتوانید تا حدودی از پایداری ازدواجتان و اینکه پیوندی موفق خواهد بود یا نه، خاطرجمع شوید. یادتان باشد که شما مسئول انتخاب خود هستید و میتوانید با پیشبینی و پیش آگاهی، دنیای مطلوب یا نامطلوبی برای خود بسازید.
خانمهای عزیز از نحسی این 16 عمل بپرهیزید، زیرا عواقبش در نهایت گریبان گیر خودتان خواهد شد
1- زنهایی که به گونه ای رفتار میکنند که گویی از رابطه زناشویی خوششان نمی آید.
2- زنهایی که هیچ وقت شروع کننده نیستند.
3- زنهایی که نسبت به بدن مردها شناخت کافی ندارند.
4- زنهایی که بار رسیدن به اوج نقطه جنسی را به مرد شان واگذار میکنند.
5- زنهایی که در رخت خواب رفتار تند و پرخاشگرانه میکنند.
6- زنهایی که مثل جسد در رختخواب بی حرکت و بی عکس العمل میباشند.
7- زن هایی که در رختخواب زیاد حرف میزنند.
8- زنهایی که مراقب بهداشت و زیبایی خود نیستند .
9- زنهایی که خودشان از ظاهر و قیافه خود خوششان نمی آید و مرتبا خودشان را پایین می آورند و تحقیر میکنند .
10- زنهایی که بیش از اندازه به ظاهر و قیافه خودشان حساس اند.
11- زنهایی که بیش از حد جدی هستند.
12- زنهایی که بیش از حد به مردشان وابسته هستند.
13- زنهای احمق و سطحی
14- زنهایی که فقط به وضع مالی و اقتصادی مرد اهمیت میدهند.
15- زن هایی که مدام از نامزد یا همسر قبلی شان صحبت میکنند.
16- زن هایی که لباس زیر کهنه زشت میپوشند.